محل تبلیغات شما




گرکويه سرزميني ناشناخته بر کران کوير
‌نطفة‌ تاريخ‌ در بستر جغرافيا تكوين‌ مي‌پذيرد.گَركويه‌، گرگويه‌، گَرگوا، گَرگو، گركو، چاركوه‌، جَركوهه‌، جَرقوه‌، زرقويه‌ و سرانجام‌ جَرقويه‌،نامهايي‌ است‌ كه‌ در گذر روزگار بر اين‌ سرزمين‌ نهاده‌ شده‌ و در اينجا بر آنيم‌ تا با جستجو در كتابها ونوشتارهاي‌ تاريخي‌ و بررسي‌ گفته‌هاي‌ پيشينيان‌ به‌ ريشه‌يابي‌ و چگونگي‌ هر يك‌ از اين‌ نامگذاريهابپردازيم‌ و ناگفته‌ نماند با آنكه‌ بازمانده‌هاي‌ تاريخي‌ بر جاي‌ مانده‌ در گوشه‌ و كنار اين‌ سرزمين‌ ونوشتارهاي‌ برخي‌ از استادان‌ تاريخ‌ ايران‌ نشانگر آن‌ است‌ كه‌ اين‌ سرزمين‌ باستاني‌ در روزگاران‌ گذشته‌يكي‌ از شاخه‌هاي‌ بزرگراه‌ كاروانرو ابريشم‌ بشمار مي‌رفت‌. و همچنين‌ تا آغاز سدة‌ چهاردهم‌خورشيدي‌ يكي‌ از گذرگاههاي‌ كاروانهايي‌ بوده‌ است‌ كه‌ پيوسته‌ ميان‌ شمال‌ و جنوب‌ ايران‌ در رفت‌و آمد بوده‌اند، دربارة‌ گذشتة‌ اين‌ سامان‌ كمتر نامي‌ در كتابهاي‌ تاريخي‌ به‌ ميان‌ آمده‌ است‌ و تنهابرخي‌ از ايرانگردان‌ آنهم‌ به‌ گونة‌ انگشت‌شمار و جسته‌ گريخته‌، نگاهي‌ گذرا به‌ اين‌ سرزمين‌ كويري‌داشته‌اند كه‌ در اينجا به‌ بررسي‌ دربارة‌ نوشته‌هاي‌ آنها و گفته‌هاي‌ مردم‌ دربارة‌ انگيزة‌ نامگذاري‌ اين‌سرزمين‌ باستاني‌ مي‌پردازيم‌.در كتاب‌ تاريخ‌ اصفهان‌ وري‌» مي‌خوانيم‌ در زمان‌ ديلميان‌ دو بلدة‌ حاكم‌نشين‌ مخصوص‌ دراصفهان‌ بوده‌ است‌: اول‌ فيروزان‌ لنجان‌ در دو طرف‌ زاينده‌رود دوم‌ فارفاآن‌ رودشت‌ كه‌ شهري‌ نامي‌ وبلوكات‌ رودشتين‌، جرقويه‌ و قهپايه‌ از توابع‌ آن‌ قصبة‌ گرانمايه‌ بوده‌ است‌» و از آنجا كه‌ كتاب‌ نامبرده‌با بهره‌گيري‌ از نوشته‌هاي‌ پيشينيان‌ نگارش‌ يافته‌ است‌، چنين‌ برداشت‌ مي‌شود كه‌ نام‌ باستاني‌ گركويه‌هر چه‌ بوده‌ است‌ در زمان‌ ديلميان‌ و شايد چندين‌ سده‌ پيش‌ از آن‌ و در پي‌ چيرگي‌ زبان‌ عربي‌، به‌گونة‌ جرقويه‌ در آمده‌ است‌. منتجب‌الدين‌ علي‌ بن‌ بابويه‌ رازي‌ كه‌ از دانشمندان‌ شيعة‌ سدة‌ ششم‌هجري‌ است‌، در كتاب‌ الفهرست‌ منتجب‌الدين‌» از سرزمين‌ جرقويه‌ با نام‌ زرقويه‌» ياد كرده‌ و آنجا راپيرو اصفهان‌ دانسته‌ است‌.ياقوت‌ حموي‌ جغرافيانويس‌ آغاز سدة‌ هفتم‌ ه.ق‌، در كتاب‌ معجم‌ البلدان‌» از اين‌ سرزمين‌ با نام‌جَرقوه‌ ياد كرده‌ و باگمان‌ و دودلي‌ آنجا را از آباديهاي‌ اصفهان‌ دانسته‌ است‌ و از آنجا كه‌ در آن‌ روزگارسرزمين‌ گركويه‌ از بخشهاي‌ بزرگ‌ استان‌ اصفهان‌ بشمار رفت‌، بكارگيري‌ واژة‌ قريه‌ (آبادي‌) از سوي‌اين‌ نويسنده‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ وي‌ شايد سرزمين‌ گركويه‌ را نديده‌ و نوشتار خود را بر پاية‌ گفته‌ها يانوشته‌هاي‌ ديگران‌ به‌ رشتة‌ نگارش‌ در آورده‌ است‌.زين‌ العابدين‌ شيرواني‌، نويسندة‌ آغاز زمان‌ قاجار به‌ انگيزة‌ آنكه‌ از عارفان‌ زمان‌ خود بشمارمي‌رفته‌ است‌ در پي‌ جهانگرديهاي‌ خود و هنگام‌ ديدار از سرزمين‌ گركويه‌ و ديدار با عارفان‌ آنجا،دربارة‌ نام‌ اين‌ سرزمين‌ چنين‌ نگاشته‌ است‌: جَرقويه‌ ناحيه‌اي‌ است‌ از اصفهان‌ و به‌ طرف‌ مشرق‌ آن‌است‌ و آن‌ دو قطعه‌ است‌، عليا وسفلا»محمد حسن‌ خان‌ اعتمادالسلطنه‌ تاريخنگار زمان‌ ناصرالدين‌شاه‌ قاجار در كتاب‌ مرآت‌ البلدان‌»مي‌نويسد: گويند اصل‌ جَرقوه‌ چهار كوه‌ است‌ و به‌ اعتقاد من‌ قصبه‌اي‌ است‌ نزديك‌ به‌ اصفهان‌،نگارنده‌ گويد ظن‌ غالب‌ اين‌ است‌ كه‌، جَرقوه‌، جَرقويه‌ است‌ و آن‌ معرب‌ گركويه‌ است‌»محمد مهدي‌ محمدرضا اصفهاني‌، يكي‌ ديگر از نويسندگان‌ زمان‌ ناصرالدين‌شاه‌ قاجار در كتاب‌نصف‌ جهان‌ في‌ تعريف‌ اصفهان‌» چنين‌ نوشته‌ است‌: محل‌ ششم‌ اصفهان‌، جَرقويه‌ است‌ و آن‌معرب‌ گركويه‌ است‌ و به‌ دو قسمت‌ مي‌باشد، عليا و سفلا»سيد علي‌ جناب‌ در كتاب‌ الاصفهان‌»، در اين‌ باره‌ چنين‌ انديشه‌اي‌ دارد: جَركوهه‌ مي‌باشد كه‌ جَرشكاف‌ است‌ و كوهه‌ بلندي‌ است‌. به‌ سبب‌ آنكه‌ جَرقوية‌ عليا از شكاف‌ كوه‌ خارج‌ مي‌شود. مانند:مالواجرد و دستجرد» و افزون‌ بر آن‌ در برگ‌ دوم‌ كتاب‌ خود، از اين‌ سرزمين‌ با نام‌ گركويه‌ نيز ياد كرده‌است‌.معلم‌ حبيب‌آبادي‌ در كتاب‌ مكارم‌الاثار» در اين‌ باره‌ چنين‌ نوشته‌ است‌: گرگويه‌ ناحيه‌اي‌ است‌ازتوابع‌ اصفهان‌ كه‌ در طرف‌ ميان‌ مشرق‌ و جنوب‌ آن‌ از 9 فرسنگ‌ تا 25 فرسنگ‌ افتاده‌ است‌ و آنرا دراين‌ اَزمَنه‌ جَرقويه‌ به‌ جيم‌ و قاف‌ مي‌گويند»دكتر سيروس‌ شفقي‌ دركتاب‌ جغرافياي‌ اصفهان‌» آنجا كه‌ به‌ ريشه‌يابي‌ تاريخي‌ نام‌ روستاي‌آذرخواران‌درباخترگركويه‌پرداخته‌است‌،دركنارواژة‌جرقويه‌،نام‌ باستاني‌ گركويه‌ را نيز بكار برده‌ است‌.محمدعلي‌ ميرحاج‌ محمدآبادي‌ در پايان‌ نامة‌ دانشگاهي‌» خود مي‌نويسد: به‌ منطقة‌ جَرقويه‌ابتدا گركوه‌ مي‌گفتند و اين‌ بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌، در 3 كيلومتري‌ شمال‌ شرقي‌ روستاي‌ محمدآباد و 6كيلومتري‌ شمال‌غرب‌ روستاي‌ آذرخواران‌، كوهي‌ قرار دارد كه‌ به‌ گركوه‌ معروف‌ است‌، به‌ معناي‌ كوه‌بدون‌ پوشش‌ گياهي‌ و كوه‌ ‌. سپس‌ به‌ گركويه‌ تبديل‌ شده‌ يعني‌ سرزمين‌ خشك‌ و بدون‌ پوشش‌گياهي‌ و سپس‌ معرب‌ شده‌ و بصورت‌ جرقويه‌ در آمده‌ است‌»دكتر مهدي‌ كيوان‌، استاد تاريخ‌ دانشگاه‌ اصفهان‌ در اين‌ باره‌ ديدگاه‌ ديگري‌ دارد و انديشة‌ او دربارة‌انگيزة‌ نامگذاري‌ اين‌ سرزمين‌ باستاني‌ چنين‌ است‌: از آنجا كه‌ آثاري‌ از عهد پيش‌ از اسلام‌ در منطقة‌جرقويه‌ وجود دارد و نيز از آخرين‌ نواحي‌ است‌ كه‌ به‌ اسلام‌ گرويده‌ وبالاخره‌ وجود اسامي‌ مختلف‌كه‌ ريشة‌ پارسي‌ و پهلوي‌ دارند، همه‌ سبب‌ مي‌شوند كه‌ انسان‌ تصور كند نام‌ اصلي‌ جرقويه‌ گبركويه‌»يا كوي‌ گبركان‌ بوده‌ است‌. گوينده‌ دليلي‌ مستند براين‌ ادعا ندارد، مگر به‌ لحاظ‌ درك‌ و تشخيص‌تاريخي‌ و نيز نمونه‌هاي‌ مشابهي‌ كه‌ در اين‌ مورد وجود دارد.»همچنين‌ مردم‌ برخي‌ از روستاهاي‌ جنوب‌ گركويه‌ بويژه‌ روستاهاي‌ حارث‌آباد و فيض‌آباد بر اين‌باورند كه‌ چون‌ در بيشتر روستاهاي‌ گركويه‌، مردم‌ به‌ گويش‌ گركويه‌اي‌ كه‌ با گويش‌ زرتشتيان‌ هم‌پيونداست‌، سخن‌ مي‌گويند، اين‌ سرزمين‌ را گبرگويه‌، به‌ چم‌ جايگاه‌ مردماني‌ كه‌ به‌ زبان‌ گبري‌ زرتشتي‌»سخن‌ مي‌گويند نامگذاري‌ كرده‌اند و با گذشت‌ زمان‌، اين‌ واژه‌ به‌ گونة‌ واژة‌ عربي‌ شدة‌ جرقويه‌ درآمده‌ است‌ و گواه‌ آنها در اين‌ باره‌، گفته‌هاي‌ پيشينيان‌ آنهاست‌ كه‌ در گذشته‌ هنگامي‌ كه‌ رهسپارروستاهاي‌ مياني‌ سرزمين‌ گركويه‌ مي‌شدند، به‌ خانوادة‌ خود گوشزد مي‌كردند كه‌ مي‌خواهند به‌ گرگوابروند كه‌ در گويش‌ گركويه‌اي‌، گرگوا به‌ چم‌ گبرگويشان‌ مي‌باشد كه‌ با گذشت‌ زمان‌ به‌ گبرگويه‌ وسرانجام‌ گرگويه‌ دگرگوني‌ يافته‌ است‌.همچنين‌ در يك‌ فرسنگي‌ خاور نيك‌آباد و در بيابانهاي‌ پيرامون‌ كشتزاري‌ بنام‌ شاه‌آباد، تا پيش‌ ازجنگ‌ دوم‌ جهاني‌، ويرانه‌هاي‌ شهركي‌ بنام‌ گرگوا باز مانده‌ بود كه‌ گويا شهرك‌ نامبرده‌ همزمان‌ باويران‌ شدن‌ شهر بادگرد در سال‌ 745 ه.ق‌ ويران‌ شده‌ باشد و به‌ گمان‌ نگارنده‌ نام‌ اين‌ شهرك‌ فراموش‌شده‌ نيز با واژة‌ گرگويه‌ پيوند داشته‌ است‌.از سوي‌ ديگر در بيابانهاي‌ سرزمين‌ گركويه‌، گونه‌اي‌ كنگر بياباني‌ مي‌رويد كه‌ بلندي‌ آن‌ گاهي‌ تا به‌يك‌ متر مي‌رسد و برگهايي‌ اره‌ مانند دارد. رنگ‌ اين‌ گياه‌ سبز تيره‌ است‌ و در پيرامون‌ برگهايش‌خارهاي‌ نوك‌تيز مي‌رويد. ميوة‌ اين‌ گياه‌ در ميان‌ گوي‌ گُرز مانندي‌ جاي‌ دارد كه‌ پيرامون‌ آنرا خارهاي‌نوك‌تيز فرا گرفته‌ است‌ و رنگ‌ آن‌ سفيد و مزة‌ آن‌ مانند مزة‌ ريشة‌ كاهو است‌. به‌ اين‌ گياه‌ در برخي‌ ازروستاهاي‌ گركويه‌، نان‌ كلاغ‌ و گاهي‌ كال‌ اشتر و در برخي‌ جاها سوگرگو (سيب‌ گرگو) مي‌گويند وپيداست‌ كه‌ اين‌ واژه‌ نيز با نام‌ گرگويه‌ هم‌ پيوند است‌. ناگفته‌ نماند برخي‌ از مردم‌ روستاي‌ پيكان‌ براين‌ باورند كه‌: گرگويه‌ به‌ چم‌ سرزمين‌ خشك‌ مي‌باشد. همچنين‌ مردم‌ روستاي‌ سيان‌ در شمال‌گركويه‌ و برخي‌ از مردم‌ روستاهاي‌ جنوب‌ بخش‌ رودشت‌ باختري‌، همساية‌ شمالي‌ سرزمين‌گركويه‌، تا پيرامون‌ جنگ‌ دوم‌ جهاني‌، اين‌ سرزمين‌ را گركو» مي‌ناميدند.و برابر سروده‌اي‌ كه‌ مردم‌ نيك‌آباد در سالهاي‌ پاياني‌ زمان‌ قاجار در ستايش‌ آقامحمد ينگ‌آبادي‌يكي‌ از رهبران‌ جنبش‌ مردم‌ گركويه‌ در برابر ظلل‌السلطان‌ سروده‌اند، در زبان‌ گفتاري‌ خود بجاي‌جرقويه‌، واژة‌ گرگو بكار برده‌اند كه‌ در جاي‌ خود از اين‌ سروده‌ و سرگذشت‌ آن‌ آگاهي‌ خواهيد يافت‌.اكنون‌ كه‌ با ديدگاههاي‌ گوناگون‌ دربارة‌ چگونگي‌ نامگذاري‌ سرزمين‌ گركويه‌ آشنايي‌ يافتيد،بايسته‌ دانستم‌ كه‌ ديدگاه‌ خود را هم‌ در اين‌ باره‌ به‌ آگاهي‌ برسانم‌ زيرا گمان‌ مي‌رود انگيزه‌هايي‌ كه‌ تاكنون‌ دربارة‌ نامگذاري‌ اين‌ سرزمين‌ باستاني‌ برشمرده‌ شد نمي‌تواند با گذشتة‌ تاريخي‌ و پرشكوه‌ آن‌سازگار باشد و سرچشمة‌ ريشة‌ نام‌ اين‌ سرزمين‌ در جاي‌ ديگر است‌.نخست‌ آنكه‌ واژة‌ چهاركوه‌ كه‌ محمد حسن‌خان‌ اعتمادالسلطنه‌ از آن‌ ياد كرده‌ است‌، به‌ انگيزه‌ آنكه‌بيش‌ از سه‌ رشته‌ كوه‌ (رشته‌ كوه‌ كلاه‌قاضي‌ در شمال‌ باختري‌ - رشته‌ كوه‌ محمد نوجوان‌ در ميان‌ ورشته‌ كوه‌ سياهكوه‌ در جنوب‌ باختري‌) در سرزمين‌ گركويه‌ نيست‌، نمي‌تواند با نام‌ اين‌ سرزمين‌بستگي‌ چنداني‌ داشته‌ باشد، مگر آنكه‌ كوه‌ چاه‌ خزانه‌ را هم‌ كه‌ دنبالة‌ رشته‌ كوه‌ محمدنوجوان‌مي‌باشد يك‌ رشته‌ كوه‌ جداگانه‌ به‌ شمار آوريم‌.دوم‌: سيدعلي‌ جناب‌ نام‌ اين‌ سرزمين‌ را به‌ انگيزة‌ نزديك‌ بودن‌ روستاهاي‌ مالواگرد و دستگرد به‌شكاف‌ كوه‌، جَركوهه‌ ناميده‌ است‌ كه‌ اين‌ انگيزه‌ نيز نادرست‌ است‌ زيرا از اين‌ دو روستا، تنها روستاي‌مالواگرد در نزديكي‌ دامنة‌ جنوبي‌ كوه‌ چاه‌ خرانه‌ كه‌ دنبالة‌ رشته‌ كوه‌ محمدنوجوان‌ است‌ جاي‌ دارد ونه‌ در نزديكي‌ شكاف‌ يا درة‌ كوه‌. از سوي‌ ديگر بررسي‌ بر روي‌ جغرافياي‌ سرزمين‌ گركويه‌ نشان‌مي‌دهد كه‌ بجز روستاهاي‌ قارنه‌ و مالواگرد كه‌ در دامنة‌ كوه‌ جاي‌ گرفته‌اند، ديگر روستاهاي‌ اين‌سرزمين‌ در جلگه‌ و دشت‌ جاي‌ دارند، از اين‌ رو اگر پيوندي‌ هم‌ ميان‌ اين‌ واژه‌ و سرزمين‌ گركويه‌باشد، بايد آنرا جِركوهه‌ بخوانيم‌ زيرا در گويش‌ گركويه‌اي‌ جِر» به‌ چم‌ پايين‌ و زير مي‌باشد. و بر اين‌باور جركوهه‌ به‌ چم‌ سرزميني‌ است‌ كه‌ پايين‌تر و دور از كوه‌ جاي‌ دارد ولي‌ تا آنجا كه‌ نگارنده‌ بررسي‌نموده‌ است‌ تا كنون‌ در هيچ‌ كدام‌ از كتابهاي‌ تاريخي‌، واژه‌هاي‌ جرقوه‌ و جرقويه‌ با نشانه‌ ( ــِ ) بكارنرفته‌ و مردم‌ اين‌ سامان‌ نيز در همة‌ روستاها اين‌ واژه‌ها را با نشانه‌ ( ــَ ) بكار مي‌برند. از اينروواژه‌هاي‌ جِركوهه‌ و جَركوهه‌ نيز به‌ انگيزة‌ كاربرد نداشتن‌ در ميان‌ مردم‌ و كتابهاي‌ تاريخي‌ پذيرفتني‌نخواهد بود. همانگونه‌ كه‌ واژة‌ زرقويه‌ (زركويه‌) كه‌ منتجب‌الدين‌ رازي‌ بكار برده‌ و چم‌ آن‌ سرزمين‌طلاست‌، نمي‌تواند با اين‌ سرزمين‌ پيوند داشته‌ باشد.سوم‌: بيشتر كوههاي‌ پيرامون‌ يا ميان‌ كوير مياني‌ ايران‌ در گذشته‌هاي‌ دور به‌ انگيزة‌ جاي‌ داشتن‌در نزديكي‌ درياچة‌ بزرگ‌ مياني‌ ايران‌، داراي‌ پوشش‌ جنگلي‌ و گياهي‌ بوده‌ و سرانجام‌ پس‌ از فرونشستن‌ آب‌ درياي‌ نامبرده‌ به‌ كوههايي‌ خشك‌ و بدون‌ پوشش‌ گياهي‌ دگرگون‌ گرديده‌اند و اگر اينگونه‌نشانه‌ها بتواند انگيزه‌اي‌ براي‌ نامگذاري‌ سرزمينها باشد، آنگاه‌ مي‌بايست‌ همة‌ بخشهاي‌ پيرامون‌ كويررا گركويه‌ بناميم‌ كه‌ اين‌ كاري‌ است‌ نابجا.چهارم‌: اگر بر پاية‌ آنكه‌ سرزمين‌ گركويه‌ از واپسين‌ بخشهاي‌ استان‌ اصفهان‌ باشد كه‌ مردم‌ آن‌ به‌دين‌ اسلام‌ گرويده‌اند آنجا را گبركويه‌ بناميم‌، مي‌توان‌ نام‌ برخي‌ از روستاها و شهرهاي‌ استانهاي‌ يزدو كرمان‌ را نيز كه‌ مردم‌ آن‌ داراي‌ دين‌ زرتشتي‌ هستند، گبركويه‌ ناميد. از اين‌ رو گمان‌ نمي‌رود اين‌نامگذاري‌ ريشه‌ در تاريخ‌ پيش‌ از اسلام‌ داشته‌ باشد.پنجم‌: دربارة‌ واژة‌ گبرگويه‌ نيز پاسخ‌ اين‌ است‌ كه‌: سرزمين‌ گركويه‌ تنها جايي‌ در استان‌ اصفهان‌نيست‌ كه‌ مردم‌ آن‌ به‌ گويش‌ ولايتي‌ كه‌ هم‌ پيوند با گويش‌ زرتشتيان‌ است‌ سخن‌ مي‌گويند بلكه‌گويش‌ مردم‌ بيشتر بخشها و شهرستانهاي‌ استان‌ اصفهان‌ مانند: رودشت‌، كوهپايه‌، نايين‌، برخوار وميمه‌، خوانسار و خميني‌شهر نيز گويش‌ ولايتي‌ است‌ كه‌ بازماندة‌ زبانهاي‌ پارسي‌ باستان‌ و پارسي‌ميانه‌ است‌ و اين‌ ويژگي‌ تنها از آن‌ِ سرزمين‌ گركويه‌ نيست‌. و سرانجام‌ با نگاه‌ به‌ اينكه‌ اگر اينگونه‌نامها بر پاية‌ درستي‌ نيز استوار بوده‌ باشد، از آنجا كه‌ همگي‌ آنها پس‌ از پيدايش‌ اسلام‌ بر اين‌ سرزمين‌نهاده‌ شده‌ است‌، نام‌ باستاني‌ اين‌ سرزمين‌ همچنان‌ بر ما پوشيده‌ خواهد ماند و اين‌ پوشيدگي‌ ما را برآن‌ مي‌دارد تا ريشة‌ نام‌ گركويه‌ را در تاريخ‌ ايران‌ باستان‌ جستجو كنيم‌.ريشه‌يابي‌ نام‌ گركويه‌ در تاريخ‌ ايران‌ باستان‌بررسي‌ درباره‌ نام‌ شهركها، روستاها و جاهايي‌ مانند: آذرخواران‌ (جايگاه‌ ستايش‌ فَر وَ فروغ‌)كوي‌ بغ‌باغچه‌ درپيكان‌ (باغچة‌ خدا)، يسنا يكي‌ از كشتزارهاي‌ پيكان‌ (جايگاه‌ ستايش‌، نيايش‌ وپرستش‌)، دشت‌ آسمان‌ (هم‌ چم‌ با واژه‌ گروتمان‌ و گرزمان‌)، يَنگووا (همريشه‌ با واژة‌ يَنگهِه‌هاتِم‌يكي‌ از نيايشهاي‌ زرتشت‌)، ديه‌ خواران‌ (جايگاه‌ فَر وَ فروغ‌)، رامشن‌ (جايگاه‌ سرود و آواز) ودستگرد (پرستشگاه‌ و خانه‌هاي‌ شادماني‌) كه‌ همگي‌ ريشه‌هاي‌ اوستايي‌ ـ پهلوي‌ دارند، نشان‌مي‌دهد كه‌ واژة‌ گركويه‌ ريشه‌ در تاريخ‌ كهنسال‌ ايران‌زمين‌ دارد و چم‌ اين‌ واژه‌ در نام‌ جاهاي‌ نامبرده‌ وآتشگاه‌ گركويه‌ نهفته‌ است‌.واژة‌ گَر» در اوستا به‌ چم‌ ستايش‌، نيايش‌ و سرود است‌. اين‌ واژه‌ در پيوند با واژه‌هاي‌ دمان‌» ونمان‌» واژه‌هاي‌ بزرگتري‌ مانند گرودمان‌» و گرونمان‌» را پديد مي‌آورد كه‌ در گزارش‌ پهلوي‌گروتمان‌» و در پارسي‌ گرزمان‌» شده‌ است‌ . پس‌ گرونمان‌» يا گرزمان‌» يعني‌ خان‌ و مان‌ ستايش‌ وسرود و سراي‌ نيايش‌. از اين‌ دو واژه‌ بارگاه‌ پر فروغ‌ اهورا يا بهشت‌برين‌ اراده‌ مي‌شود.» پس‌: واژة‌گركويه‌» از پيوند دو واژة‌ گَر» به‌ چم‌ ستايش‌، نيايش‌ و سرود و كوي‌» به‌ چم‌ برزن‌ و جايگاه‌ پديدآمده‌ و چم‌ نام‌ آن‌، سرزمين‌ ستايش‌، نيايش‌ و سرود و جايگاه‌ پاكنهادان‌ است‌.از سوي‌ ديگر از آنجا كه‌ در سرزمين‌ سيستان‌ هم‌ بخشي‌ به‌ نام‌ كركويه‌ و آتشگاهي‌ به‌ همين‌ نام‌هست‌ كه‌ نيايشگاه‌ گرشاسب‌ پيشدادي‌ بوده‌ است‌» و با نگاه‌ به‌ اينكه‌ برخي‌ از مردم‌ شهر حسن‌آباد،بنياد آتشگاه‌ دستگرد را نيز بر پاية‌ گفته‌هاي‌ پيشينيان‌ خود و يك‌ كتاب‌ دستنويس‌ كه‌ امروزه‌ دردسترس‌ نيست‌، وابسته‌ به‌ گرشاسب‌ پيشدادي‌ مي‌دانند، و از آنجا كه‌ واژة‌ گرشاسب‌، بگونة‌گرشاسپاي‌ اوستايي‌ از كرساواي‌ سانسكريت‌ ريشه‌ گرفته‌ است‌»، اين‌ گمان‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ شايد نام‌سرزمينهاي‌ گركوية‌ اصفهان‌ و كركوية‌ سيستان‌، از يك‌ جا ريشه‌ گرفته‌ باشد. بدينسان‌ كه‌ در آغاز، نام‌اين‌دوسرزمين‌ گرشاسب‌ كويه‌» بوده‌ و سرانجام‌باگذشت‌روزگار به‌ گونة‌گركويه‌ وكركويه‌درآمده‌ است‌.
نویسنده : بهروز شفیعیبرگرفته از: نسک گرکويه سرزميني ناشناخته برکران کوير نگارش نگارنده- باسپاس فراوان علي شفيعي نيک آبادي

کلمه تات به ظاهر در زبان اوستایی به معنی جاری شدن و حرکت کردن ریشه نام تاتار در زبان فارسی و ترکی است که به معنی چاپار و قاصدی است که با اسب یا کالسکه پیام حاکمان را به دور دستها می رسانده است. تات در فارسی و ترکی به راه رفتن بچه ها نیز اطلاق شده است. بر این اساس تاتار یعنی قوم صحراگرد؛ ولی با این معنی این نام قوم خاصی را مشخص نمی کرده است که مثلاً قوم تاتار صحراگرد از تبار ترکان بوده اند یا از خویشاوندان مغولی ایشان. به بیان دیگر با این معنی نام تاتار باید فراگیر همه صحرا گردان این هر دو تیره می شده است، در حالی شواهد دال بر آن هستند که قوم صحراگرد خاصی از این نام مراد بوده است. لفظ چینی دادا (تاتا) یا دادان (تاتان) که به همین مردم تاتار اطلاق شده است ظاهراً از همان ریشه کلمه دد فارسی (موجود وحشی و پرنده وحشی، ریشه نام دال=عقاب/کرکس) یا به ترکی دارنده حیوان توتمی بدخورش و لاشخوار، نام جانداری وحشی به زبان مردم آسیای مرکزی بوده است که باید در پی پیدایی آن بر آمد. معانی دیگری که با تحقیق لغت یا به حدس برای نام تاتار آورده اند و یا میشود آورد عبارتند از مردم کناری، بیگانه، مختلف، مردم بد خورش (از ریشه ترکی تیت= بد خورش به مناسبت تغذیه گوشت سگ و روباه یا به مناسبت پرنده یا جانوری توتمی لاشخور ایشان)؛ مردم سمت کوهستان و تیرانداز است. نگارنده همچنین به دنبال ریشه توتمی این نام از گراز و خرس یا پرنده یا جانور صحرایی دیگر نیز بر آمده است ولی تا به اینجا به نتیجه مطلوبی در این باب نرسیده است. حال به کلمه سانسکریتی تیتو بر می خورم که به معنی مرغابی و مرغ سنگخوار است. چنانکه در سفرنامه ابن فضلان آمده است در نزد ترکان باشگرد در شمال دریای خزر خصوصاً پرستش درنا رایج بوده است. در ترکی استانبولی تویدان نام نوعی مرغ سرخ رنگ و شکاری بزرگ به حساب آمده است. این نام با صور دادا و دادان (به ترکی یعنی با نوک تکه پاره کننده) که چینی ها برای نام تاتارها ذکر نموده اند همخوانی دارد. لذا این مرغ شکاری با توجه به رنگی که برای آن ذکر میشود با همای سعادت ایرانی که به روایتی پرندهً خوش رنگی است از تبار کرکس-عقاب، همخوانی دارد. در تصاویر کهن اشیاء گور دخمه ها به تصاویر کرکس و عقاب فراوان بر میخوریم که نشان از اهمیت آیینی کهن آنها نزد صحراگردان کهن اوراسیا دارد. لذا در مجموع می توان نتیجه گرفت که همای سعادت ایرانی همان پرنده شکاری توتمی تاتاران بوده است که نام خود را بدیشان داده است. ظاهراً در نام چینی مغولان-تاتاران باستانی یعنی سیان بی به کلمه ایرانی و سکایی سئنَ بی (مردمی که توتمشان عقاب/سیمرغ سروراست) بر می خوریم. مفهوم چینی نام سیان بی یعنی باریک نامتمدن مفهومی سطحی و غیر منطقی را ارائه می نماید که از ظاهر این نام ایرانی و سکایی در زبان چینی عاید میشده است. نظر به اینکه نام عقاب در مغولی بورگید است. بنابراین نام قبایل مغولی بورگوت و تورگوت (توربورگوت) را به ترتیب می توان قوم عقاب و قوم "عقاب-کرکس کمیاب و نادر" (همای سعادت) معنی نمود که این دومی بیانگر نام مغولی سیان بی ها، تاتارها (در معنی دارندگان توتم عقاب/کرکس بیگانه و نادر) است. حال سند معتبری هم در این باب از احادیث اسلامی پیدا نموده ام. چه در واقع نام پیامبر اساطیری مردم سیمرغ پرست احادیث اسلامی که به صورت خالد بن سنان ذکر میشود به معنی جاودانی (=کالموک، مغول) پسر سائینان (مردم منسوب به سیمرغ= تاتار) است.در احادیث اسلامی در رابطه با خالد بن سنان از حنظله (هنجاره= منسوب راه ابریشم یا هپتال= بافندگان پارچه یا دارندگان زنجیر و چفته) بن صفوان (درخشان= کشانی یا کوشانی=دارندگان گاوآهن و یوغ) به عنوان پیامبر اصحاب رّس (صاحبان راه و ارابه) سخن به میان آمده است که بی تردید هپتالان منظورند که شاخه ای از کوشانیان (یوئه چی ها، یعنی مردم دارنده گاو آهن یا دارای ارابه به گاو بسته شده) بوده اند.
همای سعادت (مرغ استخوان خوار)

حتی نامهای مغول و کرائیت در معیار سنجش توتمی دارای مفهوم درست تر و منطقی تری هستند و به ترتیب دارای ریشه مغولی و سانسکریتی موقو-اِل (ایل منسوب به توتم مار) و کرات (مار سمی و کشنده) می باشند. لذا تصاویر دیواری و حفاری شده بر سنگ اژدها که از عهد مغول در ایران دیده میشود می تواند اشاره به این توتم ایشان بوده باشد. در اینجا به معرفی نام نشان قوم تاتار از دایره المعارف بزرگ اسلامی می پردازیم. سؤال اصلی در این باب این است که آیا تاتارها قومی ترک تبار بوده اند و یا مغول تبار که نتیجه گیری غالب مستشرقین در این باب حاکی از این است که جملگی ابتدا مغول تبار بودند و مغولها قبل از چنگیز به طور عام تاتار خوانده میشدند ولی در میان مهاجرینشان بعد از مهاجرت شان از مغولستان، به سوی غرب زبان ترکی جایگزین زبان مغولی شان شده است.

ارسال شده توسط Mofrad


نام و نشان پادشاه اساطیری یمنی، ابوکرب (پدر مردم درخت پرست) ملقب به شمر (مرد کار آزموده) و یَرعش (ایرِشَ به سنسکریت یعنی دارای قدرت عالی، مترادف آرای ارامنه و ایرج فریدون مقتول به دست سلم و تور) و ذوالقرنین (قوچ دوشاخ) که فاتح خاورمیانه و آسیای میانه به شمار رفته و 38 سال حکومت نموده و شهر سمرقند را بنا کرده است به وضوح یاد آور کورش بزرگ ملقب به آگرادات (مخلوق برتر) پادشاه پارسها (مردم سرو پرست) است که رقم سالهای فرمانروایی وی در پارس و کل امپراطوری همین حدود بوده است و شهر کوروش را در سمت سمرقند ساخته و در آن سمت هم به دست ماساگتها (قوم سلم) و داهه ها (قوم تور) کشته شده است. به احتمال زیاد این نام و نشان عربی کوروش با آمدن ابنای احرار ایرانی به یمن در آنجا پدیدار شده است.

ارسال شده توسط Mofrad


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها